جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت جوجوم کرد و چو بشنید آه من بر من گرفت آهی از عشقت درون دل نهان می‌داشتم چون برون شد بی‌من او راه دهن بر من گرفت عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال نالهٔ آتش بگاه سوختن بر من گرفت دل به دست خویشتن شد کشته در پای غمت خود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت عشق می‌خواهد که چون لاله برون آیم ز پوست من چو گل بودم درون پیرهن بر من گرفت گفتم آخر درد خاقانی دوا یابد به صبر چون طبیب عشق بشنید این سخن بر من گرفت خاقانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/14442