اول از خود بری توانم شد پس تو را مشتری توانم شد بر سر تیغ عشق سر بنهم گر پیت سرسری توانم شد عشق تو چون خلاف مذهب‌هاست خصم مذهب‌گری توانم شد تا به اسلام عشق تو برسم بندهٔ کافری توانم شد جان من تا ز توست آن جایی من کجا ایدری توانم شد یار چون لشکری شود من نیز بر پیش لشکری توانم شد گفت خاقانی از خدا برهم گر ز عشق بری توانم شد خاقانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/14494