عقل ز دست غمت دست به سر می‌رود بر سر کوی تو باد هم به خطر می‌رود در غم تو هر کجا فتنه درآمد ز در عافیت از راه بم زود بدر می‌رود از تو به جان و دلی مشتریم وصل را راضیم ار زین قدر بیع به سر می‌رود گرچه من اینجا حدیث از سر جان می‌کنم نزد تو آنجا سخن از سر و زر می‌رود جان من از خشک و تر رفته چو سیم است لیک شعر به وصف توام چون زر تر می‌رود نیستی آگه ز حال کز صف عشاق تو حال چو خاقانیی زیر و زبر می‌رود خاقانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/14519