نی دست من به شاخ وصال تو بر رسید نی و هم من به وصف جمال تو در رسید این چشم شور بخت تو را دید یک نظر چندین هزار فتنه ازان یک نظر رسید عمری است کز تو دورم و زان دل شکسته‌ام نی از توام سلام و نه از دل خبر رسید از دست آنکه دست به وصلت نمی‌رسد جانم ز لب گذشت و به بالای سر رسید هر تیر کز گشاد ملامت برون پرید بی‌آگهی سینه مرا بر جگر رسید با این همه به یک نظر از دور قانعم چو روزی از قضا و قدر این قدر رسید دوری گزیدن از در تو دل نمی‌دهد خاقانی این خبر ز دل خویش بر رسید خاقانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/14540