ای قوم الغیاث که کار اوفتاده‌ایم یاری دهید کز دل یار اوفتاده‌ایم از ره روان حضرت او بازمانده‌ایم از کاروان گسسته و بار اوفتاده‌ایم در صدر دیده‌ای که چه اقبال دیده‌ایم بر آستان نگر که چه زار اوفتاده‌ایم از من دواسبه قافلهٔ صبر درگذشت ما در میان راه و غبار اوفتاده‌ایم اندر بلا همی کندم آزمون بلی در آتش از برای عیار اوفتاده‌ایم ای کاش یار غار نرفتی ز دست من اکنون که پای بر دم مار اوفتاده‌ایم خاقانی عزیز سخن بودم ای دریغ آخر چه اوفتاد که خوار اوفتاده‌ایم خاقانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/14601