به صفت، عاشق جمال توایم به خبر، فتنهٔ خیال توایم خام پندار سوخته جگران در هوس پختن وصال توایم چه عجب گر ز وصل محرومیم ما کجا محرم جمال توایم غرقهٔ عشق و تشنهٔ وصلیم که آرزومند زلف و خال توایم رد مکن خشک جان من بپذیر که برآورد خشک سال توایم جای تو در دل شکستهٔ ماست که تو ریحان و ما سفال توایم از پی خدمت پدید آئیم که تو عیدی و ما هلال توایم به سلامیت درد سر ندهیم زان که ترسنده از ملال توایم همه تن چشم و سوی تو نگران کعبتین‌وار دستمال توایم گفت خاقانی ارچه هیچ کسیم خاری از گلبن کمال توایم خاقانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/14620