یارب چه بلا که عشق یارست زو عقل به درد و جان فکارست دل برد و جمال کرد پنهان فریاد که ظلم آشکارست گر جان منست ازو به جانم من هیچ ندانم این چکارست ناید بر من خیال او هیچ وین هم ز خلاف روزگارست کارم چو نگار نیست با او زان بر رخ من ز خون نگارست زو هیچ شمار برنگیرم زیرا که جفاش بی‌شمارست انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15609