گل رخسار تو چون دسته بستند بهار و باغ در ماتم نشستند صبا را پای در زلف تو بشکست چو چین زلف تو بر هم شکستند که خواهد رست از این آسیب فتنه که نوک خار و برگ گل نرستند کرا در باغ رخسارت بود راه از آن دلها که در زلف تو بستند که در هر گلستانش گاه و بی‌گاه ز غمزه‌ت یک جهان ترکان مستند چو در پیش لبت از بیم چشمت همه خواهندگان لبها ببستند منه بر کار این بیچارگان پای چه خواهی کرد مشتی زیردستند انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15702