دل در هوست ز جان برآید جان در غمت از جهان برآید گو جان و جهان مباش اندیک مقصود تو از میان برآید سودیست تمام اگر دلی را یک غم ز تو رایگان برآید همخانهٔ هرکه شد غم تو زودا که ز خان و مان برآید وانکس که فرو شود به کویت دیرا که از او نشان برآید گویی که اگرچه هست کامم تا کام دل فلان برآید لیکن ز زبان این و آنست هر طعنه که از زبان برآید نشنیدستی چنان توان مرد ای جان جهان که جان برآید دل طعنهٔ تو بدید بخرید تا دیدهٔ این و آن برآید ارزان مفروش انوری را گر باز خری گران برآید انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15729