کس نداند کز غمت چون سوختم خویشتن در چه بلا اندوختم دیدنی دیدم از آن رخسار تو جان بدان یک دیدنت بفروختم برکشیدم جامهٔ شادی ز تن وز بلا دلقی کنون نو دوختم هرچه دانش بود گم کردم همه در فراقت زرگری آموختم زر براندودم برین رخسار سیم آتش اندر کورهٔ دل سوختم انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15768