دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم با وصل تو نابوده هنوزم سر و کاری سر بر خط بیداد و جفای تو نهادم دل در سخن زرق زراندود تو بستم تا در غم تو خون دل از دیده گشادم مپسند که با خاک برم درد فراقت چون دست غم عشق تو برداد به بادم با آنکه نباشی نفسی جز به خلافم هرگز نفسی جز به رضای تو مبادم انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15772