بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی بس راحتی ندارم باری ز زندگانی ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی وی یار ناموافق آخر تو با که مانی جانی خراب کردم در آرزوی رویت روزم سیاه کردی دردا که می‌ندانی گفتی ز رفتن آمد آنکه بدی برویت بایست طیره‌رویی رو جان که ننگ جانی عمری به باد دادم اندر پی وصالت تا خود چه‌گونه باشد احوال این جهانی انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15883