ای روی تو آیت نکویی حسن تو کمال خوبرویی راتب شده عالم کهن را هردم ز تو فتنه‌ای به نویی معروف لبت به تنگ‌باری چونان که دلت به تنگ‌خویی بردی دل و در کمین جانی یارب تو از این همه چه جویی گویی شب وصل با تو گویم الحق تو کنی خود آنچه گویی در کوی غمت به جان رسیدم گفتم تو کجا و در چه کویی گفتا بدو روزه غیبت آخر تا چند ز یک سخن که گویی من هم به جوار زلف آنم کز عشوه تو در جوال اویی انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15901