قرطه بگشای و زمانی بنشین بیش مگوی روی بنمای که امروز چنین دارد روی در عذر و گره موی ببند و بگشای که پذیرای گره شد تنم از مویه چو موی ای شده پای دلم آبله در جستن تو چون به دست آمدیم دل بنه و جست مجوی سنگ عشق تو چو بشکست سبوی دل من باز باید زدن آخر بهم این سنگ و سبوی انوری پای نخواهد ز گل عشق تو شست گر تو زو دست بشویی چه کنم دست بشوی انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15903