نیست در آبگینه آتش و آب باده‌شان رنگ می‌دهد، دریاب باده نیز اندر اصل خود آبیست کآفتابش فروغ بخشد و تاب ز آب بی رنگ شد عنب موجود وز عنب شیره وز شیره شراب زین منازل نکرده آب گذار هیچ کس را نکرد مست خراب باش، تا رنگ و بوی برخیزد که همان آب صرف بینی، آب هر کس از باده نسبتی دیدند جمله بین کس نشد ز روی صواب چشم ازو رنگ برد و بینی بوی عاقلش سکر دید و غافل خواب اگرت چشم دوربین باشد بر گرفتم ازان جمال نقاب اوحدی، هرچه غیر او بینی نیست یک باره جز غرور سراب اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17005