ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی هر موی که زلفش ز سرشانه برانداخت آه از جگر صورت دیوار برآمد چون عکس رخ خویش به کاشانه برانداخت شوق لب چون جام عقیقش ز لطافت خون از دهن ساغر و پیمانه برانداخت فریاد! که چشمم ز فراق لب لعلش مانندهٔ دریا در و دردانه برانداخت دردا! که: فراق رخ آن ترک پریوش بنیاد من عاشق دیوانه بر انداخت گر یاد کند زاوحدی آن ماه عجب نیست خورشید بسی سایه به ویرانه برانداخت اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17020