نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟ دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟ دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو به ما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت گمان بردم که می جوید دلت وصل مرا، لیکن مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی اگر دانم که فردا من نخواهم دید دیدارت سرم را می‌کنی پر شور و بردل می‌نهی منت دلم را میکشی در خون و برجان می‌نهم بارت ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی که گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت گل وصلی به دستم چون نمی‌آید چه بودی‌ار کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟ اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17027