هم ز وصف لبت زبان خجلست هم ز زلف تو مشک و بان خجلست تا دهان و رخ ترا دیدند غنچه دل تنگ و ارغوان خجلست دل به جان از رخ تو بویی خواست سالها رفت و همچنان خجلست دیده را با رخ تو کاری رفت دل بیچاره در میان خجلست عذر مهمانم، ای صبا، تو بخواه که تو دانی که: میزبان خجلست ای قلم، شرح حال من بنویس که ز بی خدمتی زبان خجلست اوحدی کی به پیشگاه رسد؟ آنکه از خاک آستان خجلست اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17055