مگر پیر سجاده حالی نداشت؟ کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟ ازین دام نام و ازین چاه جاه به بالا نیامد، که بالی نداشت به آخر بداند خداوند لاف که: در سر بغیر از خیالی نداشت چه گویی که: صوفی نخوردست می؟ که از بیم مردم مجالی نداشت خوشا! وقت آزادهٔ فارغی که با کس جواب و سؤالی نداشت شکم بنده حال دهن بستگان چه داند؟ چو این روزه سالی نداشت ز درد جدایی چه نالد کسی؟ که با نازنینی وصالی نداشت کمال خود آن کو ز صورت شناخت بر اهل معنی کمالی نداشت دلی یافت خط نجات از بلا که بر چهره زین رنگ خالی نداشت درین ملک مردی نشد پای بند که چون اوحدی ملک و مالی نداشت اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17092