دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت تنم به درد جدایی خراب کرد و برفت مرا به وصل خود آهسته وعده‌ای می‌داد ولی چه سود؟ که ناگه شتاب کرد و برفت بتی که دامن وصلش به چنگم آمده بود ز هجر نالهٔ من چون رباب کرد و برفت دو چشم او چه خطاها که داشت اندر سر! چو دید قامتش آنرا صواب کرد و برفت در آرزوی نگاری گداختم چو نبات که شکرش نمکم بر کباب کرد و برفت در آب و آتشم از هجر آنکه بی‌رخ خویش دلم پر آتش و چشمم پر آب کرد و برفت چو اوحدی ز رخش بوسه خواستم بی‌زر لبش مرا به خموشی به خواب کرد و برفت اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17101