موی فشانم دگر عشق به درها ببرد در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد من ز سفرهای خود سود بسی داشتم عشق تو در باختن سود سفرها ببرد داشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنی باد فراقت به باغ بر زد و برها ببرد باز نیاید به هوش عاشق رویت، که او توش ز تنها ربود، هوش ز سرما ببرد زلف تو دل برد و هست در پی جان، ای عجب! بار کجا می‌هلد، دوست، که خرها ببرد؟ داشت دلی اوحدی، نقد و دگر چیزها این دو بر آتش بسوخت عشق و دگرها ببرد اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17139