سر عشق از خرد برون باشد عشق را پیشرو جنون باشد چند گویی که: عشق بدبختیست؟ پس تو پنداشتی که چون باشد؟ گر تو بر خوان عشق خواهی بود خورشت خاک و باده خون باشد رقت چشم آرزومندان اثر حرقت درون باشد به نصیحت قرار کی گیرد؟ دل ، که از عشق بی‌سکون باشد کی به شاخ غمش رسد دستی؟ که نه در زیر این ستون باشد اوحدی، گر تو صد زبان داری عاشق بی‌درم زبون باشد اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17195