صبا، رمزی بگو از من به دلداری که خود داند و گر گوید: کدامست این؟ بگو: یاری که خود داند مگو: از فرقتت چونست شیدایی که خود بیند؟ مگو: از حسرتت چون شد گرفتاری که خود داند اگر چشمش ترا گوید: ز عشق کیست درد او؟ بگو: رنجور بود از بهر بیماری که خود داند حدیثی گر دراندازد که: بی‌من چون همی سازد؟ بگو: بی‌دوست چون سازد؟ طلب‌کاری که خود داند ز رویش گر خطاب آید که: هستش میل من یا نه؟ تو پیش زلف غمازش بگو :آری ،که خود داند دهانش گر نهان گوید که:من با او چه کردم؟ گو بزیر لب: بیازردیش یک باری که خود داند و گر پرسد لبم: یاری چه بااو کرد؟ در گوشش بگو: تقصیر کرد او نیز در کاری که خود داند وگر گوید: جفا کارم، که من زو به بسی دارم بگو: چون اوحدی داری وفاداری، که خود داند اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17231