دوشم از کوی مغان دست به دست آوردند از خرابات سوی صومعه مست آوردند هیچ می‌خواره ندارد طمع حور و بهشت این بشارت به من باده پرست آوردند ساقیانش، ز می عشق چو گردیدم مست به می دیگرم از نیست به هست آوردند زلف و خال و خط خوبان همه رنجست، آنها از کجا این همه تشویش به دست آوردند؟ این شگرفان که نگنجند در آفاق از حسن در چنین سینهٔ تنگ از چه نشست آوردند؟ قلب سالوس و ریا را نشکستند درست مگر این قوم که در زلف شکست آوردند اوحدی را چو ازین دایره دیدند برون زود در حلقهٔ آن زلف چو شست آوردند اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17246