دلدار دل ببرد و زما پرده می‌کند ما را ز هجر خویشتن آزرده می‌کند دل برد و جان اگر ببرد نیز ظلم نیست شاهست و حکم بر خدم و برده می‌کند ما را ز هجر خویش بده گونه مرده کرد اکنون عتاب و عربده ده مرده می‌کند یکتایی دلم ز جفا هر دمی دو تا آن طرهٔ دراز دو تا کرده می‌کند طفلان دیدگان مرا دایهٔ غمش از خون دل برای چه پرورده می‌کند؟ چشمش ز پیش زلف سیه دل نمی‌رود وین نازنیست خود که پس پرده می‌کند گلگون اشک دیده ز درد فراق او بر روی اوحدی گذر آزرده می‌کند اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17264