ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟ مثل تو نمی‌یابم، آخر به چه مانی خود؟ هر کس که تو می‌بینی حالی بتو می‌گوید: من هیچ نمی‌گویم، دانم که تو دانی خود چون ز آتش آن شادی رنگیم نیفزودی زین دود که بر کردی رنگی برسانی خود من فاش همی دیدم روی تو ز هر رویی اکنون چو نظر کردم از دیده نهانی خود کس را چو نمی‌خواهی کاگه شود از حالت خواهی که نماند کس، تا شاد بمانی خود همراه شوی با ما و آنگاه چو کار افتاد در غم بهلی مار را، تنها بدوانی خود چون اوحدی از بیشی عذر تو همی خواهد دانم که بهر جرمش از پیش نرانی خود اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17299