در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود راه ترا هزار و دو منزل یکی شود زین آب و گل گذر کن و مشنو که: در وجود آن کو گل آفریند با گل یکی شود یک اصل حاصل آید و آن اصل نام او روزی که اصل و فرع مسایل یکی شود جز در طریق عشق ندیدم که: هیچ وقت مقتول با ارادت قاتل یکی شود آنکش گشاده شد نظری بر جمال حق مشنو که: با مزخرف باطل یکی شود گر صد هزار نقش بداری مقابلش با او مگر حقیقت قابل یکی شود راه ار برد به حلقهٔ ابداعیان دلت پست و بلند و خارج و داخل یکی شود بسیار شد عجایب این بحر و چون ز موج کشتی بر آوریم به ساحل یکی شود زین لا و لم به عالم توحید راه تو وقتی بری، که سامع و قایل یکی شود تا در میان حدیث من و اوحدی بود این داوری دو باشد و مشکل یکی شود اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17306