نالهٔ بلبل شوریده به جایی برسید گل به باغ آمد و دردش به دوایی برسید عمر بلبل چو وفا کرد به دوری بنمرد تا ز پیوستن گل بوی وفایی برسید گل چه پیراهن زر دوخته بر داد بباد؟ کز میان غنچهٔ مسکین به قبایی برسید هر که بر بوی گل و نالهٔ بلبل سحری در چمن رفت، به برگی و نوایی برسید طالب گل ز چمن پای مکن، گو: کوتاه که به دستش ز سر خار جفایی برسید پی همراهی این قافله بودم عمری تا به گوش دلم آواز درایی برسید قصهٔ مور پریشان به سلیمان گفتند اثر نعمت سلطان به گدایی برسید آفتابی ز سر منظره بنمود جمال ذره‌ای در هوس او به هوایی برسید اوحدی دست به وصلش نرسانید آسان درد سر برد و به خاک کف پایی برسید اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17328