دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟ از درد دوری تو دلم را همان رسید هرگز جفا نبرده و دوری ندیده‌ام بر من جفا و جور تو نامهربان رسید انصاف من بده: که کجا گویم این سخن؟ کز یار برگزیده به یاران زیان رسید دوشم رقیب بر سر کوی تو دید و گفت: باز این ستم رسیدهٔ فریادخوان رسید ما را مگر به پیش تولطف تو آورد ورنه به سعی ما به کجا می‌توان رسید؟ حال من و تو فاش چنان شد، که سالها زین دوستی بهر طرفی داستان رسید یک روز بشنوی که: تن اوحدی ز غم خاک در تو گشت و بدان آستان رسید من بلبلم ز درد بنالم، علی‌الخصوص فصلی که گل شکفته شد و ارغوان رسید اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17330