زلف مشکینت چو دامست، ای پسر عارضت ماه تمامست، ای پسر در فروغ روی و چین زلف تو مایهٔ صد صبح و شامست، ای پسر تا بود بر دیگری وصلت حلال بر من آسایش حرامست، ای پسر زان دهان تنگ شیرینم بده بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای پسر هر زمان گویی که: فردای دگر سوختم، فردا کدامست؟ ای پسر گر تو صد بارم بسوزی در فراق تا نسازی، کار خامست، ای پسر در غمت گر نشکنم خود را، مرنج آدمی را ننگ و نامست، ای پسر عالمی را بندهٔ خود کرده‌ای اوحدی نیزت غلامست، ای پسر اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17341