ما در به روی خلق فرو بسته‌ایم باز در شاهد خیال تو پیوسته‌ایم باز دل جوش می‌زند ز تمنای وصل تو ما را مبین که ساکن و آهسته‌ایم باز با هجر و درد و محنت و اندوه عشق تو یک اتفاق کرده و نگسسته‌ایم باز رنگ ریا و زنگ نفاق و نشان کبر از خود به خون دیده فرو شسته‌ایم باز ای سنگدل، که تیغ جفا بر کشیده‌ای رو مرهمی بساز که دل خسته‌ایم باز گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد خود کی درست بود؟ که بشکسته‌ایم باز ما را تویی ر هر دو جهان و بیاد تو چون اوحدی ز هر دو جهان رسته‌ایم باز اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17364