دلا، دگر قدم از کوی دوست بازمکش کنون که قبله گرفتی سر از نماز مکش بر آستانهٔ معشوق اگر دهندت بار طواف خانه کن و زحمت حجاز مکش ز ناز کردن او ناله چیست؟ شرمت باد ترا که گفت: کزو کام جوی و ناز مکش؟ نسیم باد، بده بوی آن نگار و دگر مرا در آتش اندوه در گداز مکش ز من به حلقهٔ آن قبلهٔ طراز بگوی که: بیش بر رخم از خون دل تراز مکش چو بوسه نمی‌دهی رخ به عاشقان منمای چو دانه نیست درین عرصه دام باز مکش ازین سپس که ببینم بخواهمش گفتن که: پرده بر رخت، ای یار دلنواز مکش کشیدم آن سر زلف دراز را روزی به طیره گفت که: اوحدی، دراز مکش گرت خزینهٔ محمود نیست درست طمع دلیر در شکن طرهٔ ایاز مکش اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17385