بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست دیدیم و بی‌غروب نبودند و بی‌افول یا یک زمان به جانب ما نیز میل کن یا خود جواب ما بده ار گشته‌ای ملول ترسم رسول دین تو گیرد، بدین سبب تقصیر میکنم ز فرستادن رسول تا شد به عشق روی تو مشهور نام من اندر زمانه فارغم از شهرت و خمول گر عدل بینم از تو و گرنه نمی‌توان از بندگی تجاوز و از چاکری عدول در جانم آتشیست ز هجر تو ورنه چیست؟ این آه سرد و سوز دل و ناله و غول در وصف قد و زلف تو هر چند سالهاست کاهل حدیث عرض سخن میدهند و طول از آسمان عشق تو قرآن فارسی امروز می‌کند به دل اوحدی نزول اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17417