من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام گو: به دشنام ز من یاد کن از لب، که تمام از کجا میرسد این نامه فرو بسته به مهر؟ کز نسیمش نفس مشک بر آید به مشام نامهٔ دوست همی خوانم و در تشویشم که جوابش چه نویسم من آشفته پیام؟ می‌نویسم سخن مهر و قلم می‌گوید: عجب ار نامه نسوزد! که بسوزست کلام بنوشتم غرض، اما ننمودم بکسی قصهٔ خاص نشاید که نمایند به عام دلبرا، می‌کنم از دور سلامت، گرچه دشمنانم نگذارند که: آیم به سلام به نصیحت گر خود گوش نکردم، زانست دلم امروز چنین سوخته و کارم خام پادشاهی، تو به درویش کجا دل بنهی؟ این قدر بس که نظر باز نگیری ز غلام اوحدی، با تو گر ایام به کینست مترس جهد آن کن که به مهری گذرانی ایام اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17423