من درین شهر پای بند توام عاشق قامت بلند توام مردهٔ آن دهان چون پسته کشتهٔ آن لب چو قند توام می‌دوانی و می‌کشی زارم چون بدیدی که در کمند توام ای هلاک دلم پسندیده دولتی باشد از پسند توام گذری می‌کن، ار طبیب منی آتشی می‌نه، ار سپند توام گو: رفیقان سفر کنند که من نتوانم، که پای بند توام ز اوحدی باز پرس حال، که من تا چه غایت نیازمند توام؟ اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17424