چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم حکایت دگران سر به سر زیاد بهشتم اگر چه نام مرا دور کرده‌ای تو ز دفتر به نام روی تو صد دفتر نیاز نبشتم ز شاخ وصل تو دستم نداد میوهٔ‌شیرین مگر که دانهٔ این میوه تلخ بود، که کشتم اگر چه موی شکافی همی کنم ز معانی به اعتماد تو یکسر پلاس بود،که رشتم به خاک پای تو کز دامن تو دست ندارم و گر ز قالب پوسیده کوزه سازی و خشتم اگر تو روی نخواهی نمود روز قیامت به دوزخم بر ازین ره، که من نه مرد بهشتم سرشک دیده چنان ریخت اوحدی ز فراقت کز آب دیدهٔ او خاک ره به خون بسرشتم اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17436