من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم بی‌خبر بودم و از دور کمان مهرهٔ مهرت ناگهان بر دلم افتاد و چو مرغان بتپیدم سر انگشت نگارین تو آسوده دلم را آنچنان برد، که انگشت تحیر بگزیدم منزوی بودم و با خود، که ز ناگاه خیالت در ضمیر آمد و بی‌خود به سر کوچه دویدم تا تویی، زارتر از حال دلم حال ندیدی تا منم، صعب‌تر از درد تو دردی نکشیدم گر به بازار برآیم ز ضعیفی چو نشانم باز پرسی ز خلایق، همه گویند: ندیدم اوحدی را نکند عیب ز دیوانه شدن کس گر تو گویی که: من این بنده بدین عیب خریدم اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17460