روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم در خویش زنم آتش و مردانه بسوزم چون با من بیگانه غمش را سر خویشست با خویش در آمیزم و بیگانه بسوزم دیوانه شوم، سر به خرابات برآرم بر خویش دل عاقل و دیوانه بسوزم گر آتش اندوه برین آب بماند هم رخت براندازم و هم خانه بسوزم در وصل دلم را نه به پیمانه دهد می در می‌فگنم آتش و پیمانه بسوزم یاران همه در گلشن وصلند به شادی من چند درین گلخن ویرانه بسوزم؟ گر بر گذرم دام نهد، اوحدی، این بار هم دام بدرانم و همه دانه بسوزم اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17486