من مستم و ز مستی در یار می‌گریزم زنار بسته محکم، زین نار میگریزم هر چند بادهٔ او مرد افگنست و قاتل من جای خویش دیدم، هشیار میگریزم بر خار می‌نشینم، گل را ز دور بینم تا دشمنم نگوید: کز خار می‌گریزم چون ماهی به شستم، در دامم و به دستم با آنکه از کف او بسیار می‌گریزم با یار بود میلم وقتی به غار بودن اکنون که یار برگشت از غار می‌گریزم بار و خری که با من دیدی بسان عیسی زان خر بیوفتادم، زان بار می‌گریزم ماهی که دور بودی وز ما نفور بودی چون یار اوحدی شد ز اغیار می‌گریزم اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17488