من دل به ننگ دارم و از نام فارغم ترک مراد کردم و از کام فارغم خلق از برای دانه به دام اوفتاده، من در دانه دل نبستم و از دام فارغم دربان اگر نمی‌دهدم بار، دل خوشم سلطان اگر نمی‌کند اکرام فارغم فارغ نشستن تو به ایام ساعتیست آن کس منم که در همه ایام فارغم خامی اگر ز دور خیالی همی پزد من سوختم ز پخته و از خام فارغم کس چون کند ز بهر سرانجام ترک جام؟ جامی بده، که من ز سرانجام فارغم ای باد صبح‌دم، ز سر کوی آن نگار بویی به من رسان، که ز پیغام فارغم گر می‌زند معاینه شمشیر، حاکمست ور می‌دهد مکابره دشنام، فارغم گر اوحدی ز سرزنش عام خسته شد من خاص دوست گشتم و از عام فارغم اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17497