درمان درد دوری آن یار می‌کنم وقتی که میل سبزه و گلزار میکنم چون شد شکسته کشتی صبرم در آب عشق خود را بهرچه هست گرفتار میکنم گر غنچه را ببویم و گیرم گلی به دست بی‌او قناعتیست که با خار میکنم جانا، دوای این دل مسکین به دست تست زان بر تو روز خویش پدیدار میکنم گفتم که: چاره‌ای بود این درد عشق را چون چاره نیست صبر به ناچار میکنم گفتی که: حجتی به غلامیم باز ده بر من گواه باش، که اقرار میکنم ای هم‌نشین آن رخ زیبا،مرا ز دور بگذار، تا تفرج گلزار میکنم از من بپرس راز محبت، که روز و شب این قصه می‌نویسم و تکرار میکنم غیر از حدیث دوست چو گویم حکایتی از خود خجل شوم که: چه گفتار میکنم؟ این مایه خواجگی ز جهان بس مرا، که باز خود را به بندگی تو بر کار میکنم پیش رقیب او غزل اوحدی بخوان تا بشنود که: من طلب یار میکنم اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17519