نزدیک یار اگر نه چنین خوار و خردمی در هجرش این مذلت و خواری نبردمی بی‌او ز جان ملول شدم، کو خیال او؟ تا جان خود به دست خیالش سپردمی از باد صبح‌گاه درین تنگنای هجر گر بوی او به من نرسیدی به مردمی کو آن توان و توش؟ کزین خاکدان غم خود را به آستان در دوست بردمی صافی کجا شدی دلم از دردی جهان؟ گر من نه در حمایت این صاف و دردمی اندر شمار دیدن او نام من کجاست؟ تا بعضی از جنایت او برشمردمی گر نقش روی خود ننهفتی ز چشم من من نام اوحدی ز ورق بر ستردمی اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17785