عارت آمد که دمی قصهٔ ما گوش کنی؟ قصهٔ غصه این بی‌سر و پا گوش کنی؟ پادشاهی تو، ازین عیب نباشد که دمی حال درویش بپرسی و دعا گوش کنی چه زیان دارد؟ اگر بی‌سر و پایی روزی عرضه دارد سخنی وز سر پا گوش کنی گوش بر قول حسودان مکن، ای رانه رواست که صوابی بگذاری و خطا گوش کنی با تو از راستی قد تو می‌باید گفت کان چه از صدق بگویم به صفا گوش کنی خلق گویند که: با او سخن خویش بگوی من گرفتم که بگویم، تو کجا گوش کنی؟ به خدا، گر بودت هیچ زیان گر نفسی قصهٔ اوحدی از بهر خدا گوش کنی اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17799