ساده ترکی ز ده به شهر آمد پیش شیخی تمام بهر آمد سفره‌ای چرب دید و حلقهٔ ذکر در میان جست ترکمان بیفکر خود مگو تا چگونه گوید و چند به سه شب مغز خویشتن برکند روز چارم چو آش دیر آمد روستایی ز خرقه سیر آمد گرچه تکرار ذکر گرمش کرد نتوانست شیخ نرمش کرد خام بود آن مرید و بیرون جست راه صحرا گرفت و شیخ برست تا بدانی که اندرین بازار نتوان داد هر کسی را بار دل بی‌علم را نباشد راه بدر لا اله الا الله اوحدی مراغه‌ای : جام جم : جام جم : حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18231