ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را می پرستانیم در ده بادهٔ گلفام را زاهدان را چون ز منظوری نهانی چاره نیست پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست هر که از اول تصور میکند فرجام را من به بوی دانهٔ خالش به دام افتاده‌ام گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را هر که او را ذره‌ ای با ماهرویان مهر نیست بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را گر بدینسان بر در بتخانهٔ چین بگذرد بت‌پرستان پیش رویش بشکنند اصنام را بر گدایان حکم کشتن هست سلطان را ولیک هم به لطف عام او امید باشد عام را چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را خواجوی کرمانی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18304