ساقی سیمبر بیار شراب مطرب خوش نوا بساز رباب مست عشقیم عیب ما مکنید فاتقوا الله یا اولی الالباب عقل چون دید اهل میکده را گفت طوبی لهم و حسن مب بی گل روی او چرا یکدم نشود چشم من تهی ز گلاب همچو خالش که دید در بستان باغبانی نشسته بر سر آب چشم او جز بخواب نتوان دید گر چه بی او خیال باشد خواب لب و گفتار و زلف و عارض اوست باده و شکر و شب و مهتاب همچو چشمش کسی نشان ندهد جادوئی مست خفته در محراب در غریبی شکسته شد خواجو آن غریب شکسته را دریاب خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18328