دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب بر مه کشید چنبر و درشب فکند تاب رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند لعل لبش می و جگر خستگان کباب برمشتری کشیده ز مشک سیه کمان برآفتاب بسته ز ریحان تر طناب در بر قبای شامی پیروزه گون چو ماه بر سر کلاه شمعی زرکش چو آفتاب آتشن گرفته آب رخ وی ز تاب می آبش نهان در آتش و آتش عیان ز آب هم شمع برفروخته از چهره هم چراغ هم نقل ریخته ز لب لعل و هم شراب بنهاده دام بر مه تابان ز عود خام و افکنده دانه برگل سوری ز مشک ناب میزد گلاله بر گل و هر لحظه می‌شکست برمن بعشوه گوشهٔ بادام نیم خواب از راه طنز گفت که خواجو چرا برفت گفتم ز غصه گفت ذهابا بلا ایاب خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18333