رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب دیدم آن نرگس پرفتنهٔ فتان در خواب خیمه برصحن چمن زن که کنون در بستان نتوان رفت ز بوی گل و ریحان در خواب بود آیا که شود بخت من خسته بلند کایدم قامت آن سرو خرامان درخواب ای خوشا با تو صبوحی و ز جام سحری پاسبان بیخبر افتاده و دربان در خواب فتنه برخاسته و باده پرستان در شور شمع بنشسته و چشم خوش مستان درخواب آیدم زلف تو درخواب و پریشانم ازین که بود شور و بلا دیدن ثعبان درخواب صبر ایوب بباید که شبی دست دهد که رود چشمم از اندیشهٔ کرمان در خواب بلبل دلشده چون در کف صیاد افتاد باز بیند چمن و طرف گلستان درخواب دوش خواجو چو حریفان همه در خواب شدند نشد از زمزمهٔ مرغ سحرخوان در خواب خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18336