طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب که نیست شرط محبت جدائی از محبوب چو هست در ره مقصود قرب روحانی چه احتیاج بارسال قاصد و مکتوب چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست کجا ز یوسف مصری جدا بود یعقوب توقعست که از عاشقان بیدل و دین نظر دریغ ندارند مالکان قلوب چگونه گوش توان کرد بر خردمندان گهی که عشق شود غالب و خرد مغلوب ز صورت تو کند نور معنوی حاصل دل شکسته که هم سالکست و هم مجذوب ترا بتیغ چه حاجت که قتل جانبازان کنی بساعد سیمین و پنجهٔ مخضوب بیار جام و مکن نسبتم به زهد و ورع که من به ساغر و پیمانه گشته‌ام منصوب ببخش بر من مسکین که از خداوندان همیشه عفو شود صادر و ز بنده ذنوب دلا در ابروی خوبان نظر مکن پیوست ز روی دوست بحاجب چرا شوی محجوب گهی که جان بلب آرد درین طلب خواجو کند بدیدهٔ طالب نگاه در مطلوب خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18342