این همه مستی ما مستی مستی دگرست وین همه هستی ما هستی هستی دگرست خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن که برون از دو جهان جای نشستی دگرست گفتم از دست تو سرگشتهٔ عالم گشتم گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست تا صبا قلب سر زلف تو در چین بشکست هر زمان بر من دلخسته شکستی دگرست کس چو من مست نیفتاد ز خمخانهٔ عشق گر چه در هر طرف از چشم تو مستی دگرست تا برآمد ز بناگوش تو خورشید جمال هر سر زلف تو خورشید پرستی دگرست چون سپر نفکند از غمزهٔ خوبان خواجو زانکه آن ناوک دلدوز ز شستی دگرست خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18421